زندگیه سخت ...

بلی این من هستم که باید به دنبال کشف حقایق باشم نه کس دیگر زیرا خودم بیش از دیگران به آن نیاز دارم.این من هستم که بایدبا تمام

حرف هایی که پشت سرم میگویند بخندم و این من هستم که.........

من به سوی خدا میروم آن قدر میروم تا احساس آرامش کنم . می خواهم خود را از عشق او که خود در دلم گذاشته ارضا کنم ولی مگر می شود به همین آسانی ؟

باید کلی سختی کشید.

پ.ن۱:زندگیه دیگه نصفه بیشترش پر از سختی است . زیاد به دل نگیر.

دوستی با تنهایی

گفتش بیا پهلوی ما . تو جمع باش . تنهایی رو رها کن .

آرام و یواشکی در گوشش گفتم :من میخواهم ولی تنهایی من رو رها نمی کند .

آغاز

 آسمان بار امانت نتوانست کشید                      قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند

 نمی دانم چرا این طور شده ام .از دیشب است .دیگر زندگی برایم رنگ و بوی سابق را ندارد نه فقط زندگی بلکه همه چیز .

 شاید ویروسی به مانند ویروس بیماری ها باشد که بعید است باید این موضوع را پنهان نمایم وگرنه همه از دورم پراکنده میشوند.

 در حالی که اکنون هم کسی دور و برم نیست .

 نمی دانم.......

 فقط از کسی که به من زندگی را هدیه داده است کمک می خواهم زیرا کسی دیگر توان کمک کردن ندارد.

 پس فقط به تو توکل میکنم .