چشم به راه ...

خدایا

آنان که همه چیز دارند

مگر تورا

به سخره می گیرند

آنان را

که هیچ ندارند

مگر تو را .

تاگور

بلی چه زیباست این قسمت از سروده ی تاگور .

پ.ن ۱:احساس شادی کمی در وجودم به وجود آمده است . 

یا ملائکتی...

یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له غیری فقد غفرت له .

دعوتش اجابت کردم و امیدش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم .

پ.ن۱: خدایا ازت خیلی متشکرم . از این که باز هم به ما آدما فرصت برگشت میدی .از این که این قدر مهربونی و از خیلی چیز های دیگه ...

خوش به حال دختر میخک که ...

 

خوش به حال دختر میخک که ...

 

 

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های باران خورده پاااااک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال آفتاب
ای دریغ از تووووووو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از مننننننننننن اگر مستم نسازم آفتاب
ای دریغ از ماااااااااا اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبیم شیشه ی غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

زندگیه سخت ...

بلی این من هستم که باید به دنبال کشف حقایق باشم نه کس دیگر زیرا خودم بیش از دیگران به آن نیاز دارم.این من هستم که بایدبا تمام

حرف هایی که پشت سرم میگویند بخندم و این من هستم که.........

من به سوی خدا میروم آن قدر میروم تا احساس آرامش کنم . می خواهم خود را از عشق او که خود در دلم گذاشته ارضا کنم ولی مگر می شود به همین آسانی ؟

باید کلی سختی کشید.

پ.ن۱:زندگیه دیگه نصفه بیشترش پر از سختی است . زیاد به دل نگیر.

سخنی از دکتر

 اگر تنها ترین تنها شوم

 باز هم خدا هست  او جانشین تمام نداشته های من است .

چه قدر زیبا گفته است دکتر راست میگوید اگر فقط بدونی که خدا همواره همراه توست دیگر فکر نمی کنی که تنها هستی فقط وجود و نظارت او بر کارهایم کافیست .

 پ.ن۱: امان از لحظه ی غفلت که تو شاهدم باشی . 

دوستی با تنهایی

گفتش بیا پهلوی ما . تو جمع باش . تنهایی رو رها کن .

آرام و یواشکی در گوشش گفتم :من میخواهم ولی تنهایی من رو رها نمی کند .

آغاز

 آسمان بار امانت نتوانست کشید                      قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند

 نمی دانم چرا این طور شده ام .از دیشب است .دیگر زندگی برایم رنگ و بوی سابق را ندارد نه فقط زندگی بلکه همه چیز .

 شاید ویروسی به مانند ویروس بیماری ها باشد که بعید است باید این موضوع را پنهان نمایم وگرنه همه از دورم پراکنده میشوند.

 در حالی که اکنون هم کسی دور و برم نیست .

 نمی دانم.......

 فقط از کسی که به من زندگی را هدیه داده است کمک می خواهم زیرا کسی دیگر توان کمک کردن ندارد.

 پس فقط به تو توکل میکنم .